تفسیری بر قطعهی "ببر به نام خداوندت" از آلبوم ابراهیم محسن چاوشی
قبل از شروع به ارائه معنا و تفسیر شعر این آهنگ باید زبانِ عاشق (شاعر) را در سیرِ ابتدا تا انتهای شعر، درک و بر اساس آن تفسیر کنیم.
آنچه از زبانِ شعر می فهمیم، رضایِ عاشق به جدایی معشوق از او و رضایِ به حسرت رسیدن به اوست و در بَیانی غم انگیز حتی بر قطع رابطه عاشقانه، تأکید هم می کند.
بِبُر به نام خداوندت
که لطف خنجر ابراهیم
به تیزبودن احکام است
- می گوید: قبول! برو! تو را به مقدساتت و هرآنچه می پرستی (خداوندت) از من و این رابطه، بِبُر، که شیرینیِ آن به سخت بودن و قطعیت و پابرجا ماندنت بر اینکار است.
نبخش مرتکبانت را
تو حکم واجب الاجرایی
و عشق، جوخه اعدام است
- کارِ بینظیر حسین صفا در اینجا، ارتباط دادن "مرتکبان" و "جوخه" است. جوخه، یک واحد شمارشِ نظامی است که متشکل از جمعیت 4, 6 و 8 نفره است.
می گوید: آنهایی که عاشق ات شدند (چشمهایم، قلبم، سرم، دستهایم، پاهایم) گریزی از این عاشق شدن نداشتند. نظر و رأی تو را می پذیرم، گویا عشقِ به تو، همه بدن و وجودم را به مردن دعوت می کند.
به دستِ آه بسوزانم!
که شعله ور شدنم دود است
کفن به سرفه بپوشانم
که سر به سر بدنم دود است
و نخ به نخ دهنم دود است
غمت غلیظ ترین کام است
- من در حسرتِ نرسیدن به تو می سوزم و چنان آهی از نهادم برمی خیزد که شعله ای پر از دود می شوم و همه تنم را فرا می گیرد.
غمِ از دست دادنِ تو بزرگترین دلیل این دود شدن است.
سرنگ ها همگان قرمز
و رنگ ها همگان قرمز
سماع مولویان قرمز
جهان کران به کران قرمز
که نقشی از رژ گلگونت
هنوز بر لب این جام است
- چنان نقشی از رنگ لبانت بر روی دنیایِ من باقی مانده که همه چیز برایم قرمز است. تمام رنگ ها قرمزند. تو دنیای منی، تمام جهانِ منی و این یعنی تمامِ جهان، قرمز می شود.
بگو ستاره دُردانه
در انزوای رصدخانه
کدام کوزه شکست آنروز
که با گذشتن نهصد سال
هنوز حلقه دستانش
به دور گردنِ خیام است؟
- زیباترین و ملیح ترین تشبیه حسین صفا همینجاست. او معشوق را تنها کسی می نامد که در چشم و نگاهِ عاشق جای داشته است. عاشق می گوید: تو تنها کسی بودی که در دیده ام جای داده ام.
پس از این بیت، حسین صفا "تلمیح"ی به شعر مشهور کوزه از خیام دارد (نکته جالب اینکه تلمیح در لغت یعنی با گوشه ی چشم نگریستن، که با منظور و بیانِ عاشق مطابقت دارد).
ببین چقدر اسیرم من!
چنان بُکش که پس از مردن
هزاربار بمیرم من
دسیسه های تو می بینی؟
ورید پاک امیرم من
که در تدارک حمّام است
- ببین چقدر مطیعِ حکم توأم. می توانی مرا چنان بکُشی که رنجِ آن حتی پس از مردنم همراهم باشد. حال، به هدف و خواسته ات رسیده ای! من همچون رگِ پاکِ امیرکبیر، در تدارک کشتنِ خودم هستم.
( نکته مهم در دو قسمتِ فوق، تکرار زیاد حرف (ر) به میزان 14 بار است که این حرف، نمادِ لرزان بودن و بی ثباتی است!)
چه حکمتی است در این مردن؟
در عاشقانه ترین مردن
و مغز را به فضا بردن
و گریه را به خلا بردن
چه حکمتی است که در آغاز
نگاه من به سرانجام است؟
- فقط یک سؤال باقی می مانَد: حکمتِ این گونه مردن چیست؟ حکمت این مردنِ عاشقانه، که مغز را به عالیترین مکان و گریه را به پَست ترین مکان می بَرَد چیست؟ چه حکمتی دارد که از همان ابتدا، به فکر پایانِ آن بودم؟
برای خواندن بقیه ی تفاسیر آثار محسن چاوشی در قسمت دسته بندیها "شعر و موسیقی" را انتخاب کنید.
- ۹۷/۰۶/۱۴
خیلی بد بود لطفا دیگه این کار و با افکار مردم نکن